که اسیر یک جا نشستن و چشم دوختن و منتظر بودن و . نشم
باید یه کاری کنم
یه رویا رو واقعی کنم
که بی شک میتونم
پ.ن: دارم کتاب میخونم مردی در تبعید ابدی کتاب نرجسه چقدر غبطه میخورم به این علاقه ش ب کتاب خواستم واسش هدیه بگیرم لباس روسری گردنبند هرچی فکر کردم هیچی به اندازه ی کتاب نمیتونه خوشحالش کنه واسش کتاب مردی به نام اوه رو خریدم که تعریفشو شنیده بودم
پ.ن: مردی در تبعید ابدی داستان زندگی ملاصدراس وقتی فکر میکنم به اینکه اون آدم شبها تاصبح بدون اینکه اجباری باشه کتاب میخونده شرمنده ی خودم میشم که اینقدر وقتمو به بطالت میگذرونم باید یه ت اساسی به خودم بدم حیفه
پ.ن: گاهی دلم برای خودم تنگ میشود.
پ.ن: آیدا و احمد تنهای دلتنگش یه تیکه از نامه ی شاملو به آیدا که چقددددر دلنشینه
پ.ن: هرچه هست از قامت ناساز بی اندام ماست.
کتاب ,ن ,پ ,ی ,یه ,مردی ,پ ن ,به این ,تبعید ابدی ,گاهی دلم ,در تبعید
درباره این سایت